معنی بازی حذفی

مترادف و متضاد زبان فارسی

حذفی

حذف‌شدنی، قابل‌حذف، حذف‌پذیر، حذف‌شده، انداختنی

لغت نامه دهخدا

بازی بازی

بازی بازی. (اِ مرکب) به بی پروایی کاری کردن. (بهار عجم) (غیاث اللغات) (آنندراج): به بازی بازی فلان کار پیش رفت. (یادداشت مؤلف). || کم کم:
بنای طاقت من گر چه بود از بیستون افزون
به بازی بازی آخر پایمال نی سواران شد.
صائب (از آنندراج).


بازی

بازی. (اِخ) محمدبن وکیعبن دواس بازی، مکنی به ابوبکر. منسوب به باز قریه ٔ طوس بود. (تاج العروس) (معجم البلدان).

بازی. (اِخ) اسماعیل بن محمد بازی حنفی امام جامع الشاعره در زبیدی بود و از خاندان بازی بشمار میرود. و به باز، قریه ای در شش فرسنگی مرو منسوب است. (از تاج العروس).

بازی. (اِخ) سلام بن سلیمان بازی از محدثان بود. وی در زمره ٔ محدثانی است که به بازیون مشهورند. و به باز، قریه ای در شش فرسنگی مرو منسوبند. (از تاج العروس).

بازی. (اِخ) محمدبن فضل بازی از محدثان بود. وی در زمره ٔ محدثانی است که به بازیون مشهورند و به باز، قریه ای در شش فرسنگی مرو منسوبند. (از تاج العروس).

بازی. (اِخ) احمدبن محمدبن اسماعیل بازی از محدثان بود. وی در زمره ٔ محدثانی است که به بازیون مشهورند و به باز، قریه ای در شش فرسنگی مرو منسوبند. (ازتاج العروس). رجوع به احمدبن محمدبن اسماعیل شود.

گویش مازندرانی

بازی

بازی – سرگرمی

معادل ابجد

بازی حذفی

818

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری